من عشق را در حادثه مسئول دیدم
وقتی که سیـب نیمه ای ماکــول دیدم
عقل است از عشقت سوالی تازه دارد
عمری است آدم را چنین مشغول دیدم
پلکی به تائیـد سوال خلق بستــــــی
کمتــر نگاهی آن چنان مقبــول دیــدم
تا غنـچه ای از روی تو نشکفته خود را
در خیل جانبــــازان تو مشمــول دیــدم
با خنده جمعی سوی من انگشت دارند
خود را سـوار چوب چـــون بهلول دیـــدم
ترسی ز زیــــــر و روی این دنیـــا نـــدارم
چون چرخشش را شیوه ای معمول دیدم
من عشق رادر عرض عقل علت گرفـــتم
هر جا کــه پـــای نفس خود معلول دیـدم
هر چند خبــط آدم و شیـطـان یـکی بــــود
من سیـب را در وسـوسه مسئول دیدم
قاصــــــــــدک
سلام جناب معبودی عزیز
هر چند خبــط آدم و شیـطـان یـکی بــــود
من سیـب را در وسـوسه مسئول دیدم
پایان بندی کار خیلی خوب بود
راستی عذر می خوام بابت این تاخیر طولانی
پست قبل هم خواندم ولذت بردم
ممنون
غزل قشنگیست اینکه اینکه مصرع آغازین و مصرع پایانی در واقع یک چیز را بیان میکنند نشان از یک تسلسل دارد و اینکه عشق همان سیب است و حادثه همان وسوسه !
...و
عشق بی خبر از راه می رسد
چونان مسافری که بناگاه می رسد !
درود و بدرود !
چون زندگی جولانگه سرمایه دار است
من رمز پیروزی فقط در پول دیدم
سلام
بسیارزیبا بود
درود بر شما
ممنون
سلام
قبل از هر چیز بابت لینک تشکر کنم. شما هم همسایه ما شدید.
اما شعر
راستش سلیقه شعری من میگه که شعر رو باید با واژه های خیلی دم دستی نوشت تا همه اقشار جامعه توانایی فهم تقریبا کاملش رو داشته باشن. فهم خیلی کاملش مال آدم های خاص تر میشه
مثلا با بودن واژه هایی مثل "ماکول" موافق نیستم. شاید از نظر من و شما این واژه هم معنی راحت و دم دستی داشته باشه اما از نظر خیلی ها نه!
پایان بندی شعر رو دوست داشتم...
ببخشید که با اولین اومدنم این همه حرف زدم
شاد باشی شاعر
سلام.بهتون تبریک می گم! آخه هم شعرهای خوب می نویسید و هم وبلاگ خوبی دارید.
اگر خواستید به وبلاگ من هم سری بزنید.البته گفته باشم که من حرفه ای نیستم!
سلام دوست
بعد از ماهها نبودن بی دلیل با چند تا شعر و یه داستان به روزم و
منتظر نظر ارزشمندت
در ضمن لینک دانلود کتاب جدیدم هم هست:
"خانه ای که وسط اتوبان است"
مجموعه ای از شعرهای کلاسیک و سپید از 72 تا 86
دلم به حال سیب ِ نیمه ماکول سوخت
مرحبا به این قاضی القضات
منوچهر آتشی:
همیشه
از آنچه نیست، سخن میگوئیم
از آب در بیابان
و
در خانه
عشق و نان
(اینگونه
انگار زندگانی را زیباتر مییابیم)
همیشه
از آنچه نیست بلندتر سخن میگوئیم
از مهربانی در مهمانـ از شرف در سودا
از داد در بیدادجا
تا بوده
اینگونه بوده قصهی ما
(دنیای یاوه را انگار
اینگونه گواراتر توانیم داشت)
*
اکنون بنشین
تا باری از آن چه هست سخن بگوئیم
از دروغ بگوئیم که حرام است اما
مانند قارچ از فراز دیوارهامان برمیخیزد
آن گونه
که جای گندم و گلسرخ را تنگ کرده است
همین!
سلام اقای معبودی غزل زیبایی است وچه قافیه های سختی
سلام و خسته نباشید به مدیریت محترم وب سایت
با نزدیک شدن به ایام محرم ما وب سایت خود را سیاه پوش و وب سایت را عزادار سالار شهدا کرده ایم
در این وب سایت موضوعاتی چون:
دانلود سریال مختار نامه با لینک مستقیم-دانلود نوحه و مولودی صوتی و تصویری-دانلود مستند و کلیپ آخر الزمان-مشاهده آنلاین حرم امام حسین(ع)- مطالب مذهبی-جدید ترین اخبار مذهبی-اخبار بیداری جهانی -اخبار رباط کریم-صد وصیت شهدا-امام زاده و بقاع متبرکه رباط کریم-زندگی نامه حضرت علی اکبر (ع)-خداشناسی و ...
خوشحال می شویم به وب سایت ما سر می زنید و ما را در وب سایتی خوب یاری می نمایید.
ما رو ازنظر و نظر سنجی خودتان محروم نسازید
هیئت جوانان حضرت علی اکبر (ع)شهرستان رباط کریم .
اگر خواهان تبادل لینک هستید ما را خبر کنید.
www.hayataliakbar.goo.ir
موفق باشید
سلام
ممنون از جوابیه شعر زیبات دستت درد نکنه شما هم که چوب نیم سوزو...هدف گرفته اید
غزلت زیبا بود و دلنشین کمی زبانش قدیمی
شاد باشید
سلام
از بس تو را شعر گفته ام . . .
در وارونه ی زنجره منتظرت هستم.
.تا سلام.
سلام.وبلاگ خوبی دارید.
واقعاً لذت بردم.
موفق باشید.
غزل بسیار زیبایی بود
وفکر میکنم گفتنش با این قافیه های سخت مشکل بوده ولی با این حال مفهوم زیبایی هم داره
خوش حال میشم لینکم کنید
سلام
خیلی زیبا و مستحکم و محکم است این سروده ی مقبول
وبلاگ زیبا و روشن و دلنشینی دارید
متشکرم از نظرتان
تشکر از حضورتان در وبلاگم.شعر زیبایی بود.موفق باشید.
سبامی به رنگ آبی عشق
ومن که از بارانم
باسروده ای جدید منتظرتون هستم( با نقد)
من تو را ای قاصدک مسئول دیدم
در جوار عاشقی مقبول دیدم
شعر زیبایی بود اما به نظرم این بار آن حس رقیق و مهربان دائمی ترانه ها و اشعارت را در این شعر حس نکردم. موفق باشی
سلام عزیز
دوشنبه های ما را فراموش نکنید
بلبل زبونی منتظر شماست
سلام
استفاده زیاد از کلمات عربی را در شعر زیاد نمیپسندم
خصوصا کلمات غیر معمول مثل ماکول
اما غزل در کل زیبا و دلنشین بود
موفق باشی دوست من
سلام
پس چقدر راست می گفت سهراب که شاعران اهل آب و خرد و روشنی اند!!!
ممنون از بداهه نویسی شما. به ما چسبید! ثوابت زیارتمان را دو چندان کرد!
لطف کردی عزیز
مزن بر در بی کسان انگشت خویش
بخند ای برادر عزیزم به ته ریش خویش
قربون اون لبخند خوشگلت برم تو عکست
من نمی فهمم شعری که تو میگی چه جوری از لبهای یکی دیگه لبریز شده؟
نکنه اون لبریز کرده تو نوشیدی؟
الکی هم نیست می خندی هر هر به این هایی که دارن مطالبتو می خونن و اونجاشون می سوزه که کاش من بودم به جاش
آش ماش بیرون باش
فقط یه ذره یواش
خــــــــــــــــــــدا
تمام خنده های تلخ امروزم را میدهم
فقط یکی از گریه های شیرین کودکیم را بازگردان
سلام رضا جان به شرکت یه سری بزن
کارت دارم
سلامبا شعری از خودم به روزم ممنون میشم نقدم کنین