رنگ رخسار من و چادر محبوب یکی است
پیش ظالم چه تفاوت که بد و خوب یکی است
نقل این نیست که من از چه دلم خون شده است
زخم فولاد و زبان و رخ محجوب یکی است.
فتنه از خط میان من وتو پیدا شد
ورنه سبز چمن و رنگ ته جوب یکی است .
اختلاف نظر از طرز نگاه من و توست
قصه ی فاطمه (ع) و حضرت یعقوب یکی است .
دست بردار که بر دسته ی این خنجرها
رنگ خون من و ته مانده مشروب یکی است .
وقتی از چشم یهودا به وقایع نظر ی است
زنده یا مرده ، مسیحایی و مسلوب یکی است .
دیگر از حس کسی حادثه پیدا نشود .
ترک قلب من و چینی مرغوب یکی است .
قاصدک از سرسبزت بهراس و ننویس
حرف چشمان تو و نسخه ی مکتوب یکی است .
قاصدک 15/10 /92
پی نوشت : بعداز سالی شعری اومد ومن نوشتم - به خدا هیچ اتفاقی نیافتاده - سالم سالمم
بربری ـ تخمه ـ بنز ـ نازیلا
دن کشوت ـ شیشه - تیغ ـ گودزیلا
هرکسی گفته هرچه می خواهد
من هم اسم تو می برم لیلا
قاصدک